صبح خیزان کز دو عالم خلوتی برساختند


صبح خیزان کز دو عالم خلوتی برساختند

صبح خیزان کز دو عالم خلوتی برساختند


صبح خیزان کز دو عالم خلوتی برساختند

مجلسی بر یاد عید از خلد خوش تر ساختند
مجلسی بر یاد عید از خلد خوش تر ساختند
مجلسی بر یاد عید از خلد خوش تر ساختند
مجلسی بر یاد عید از خلد خوش تر ساختند
هاتف خم خانه داد آواز کای جمع الصبوح
هاتف خم خانه داد آواز کای جمع الصبوح
هاتف خم خانه داد آواز کای جمع الصبوح
هاتف خم خانه داد آواز کای جمع الصبوح
پاسخش را آب لعل و کشتی زر ساختند
پاسخش را آب لعل و کشتی زر ساختند
پاسخش را آب لعل و کشتی زر ساختند
پاسخش را آب لعل و کشتی زر ساختند
رسم جور از ساقی منصف به نصفی خواستند
رسم جور از ساقی منصف به نصفی خواستند
رسم جور از ساقی منصف به نصفی خواستند
رسم جور از ساقی منصف به نصفی خواستند
بس حیل خوردند و ساغر بحر اخضر ساختند
بس حیل خوردند و ساغر بحر اخضر ساختند
بس حیل خوردند و ساغر بحر اخضر ساختند
بس حیل خوردند و ساغر بحر اخضر ساختند
تا دهان روزه داران داشت مهر از آفتاب
تا دهان روزه داران داشت مهر از آفتاب
تا دهان روزه داران داشت مهر از آفتاب
تا دهان روزه داران داشت مهر از آفتاب
سایه پروردان خم را مهر بر در ساختند
سایه پروردان خم را مهر بر در ساختند
سایه پروردان خم را مهر بر در ساختند
سایه پروردان خم را مهر بر در ساختند
چون لب خم شد موافق با دهان روزه دار
چون لب خم شد موافق با دهان روزه دار
چون لب خم شد موافق با دهان روزه دار
چون لب خم شد موافق با دهان روزه دار
سر به مشک آلوده یک ماهش معطر ساختند
سر به مشک آلوده یک ماهش معطر ساختند
سر به مشک آلوده یک ماهش معطر ساختند
سر به مشک آلوده یک ماهش معطر ساختند
از پس یک ماه سنگ انداز در جام بلور
از پس یک ماه سنگ انداز در جام بلور
از پس یک ماه سنگ انداز در جام بلور
از پس یک ماه سنگ انداز در جام بلور
عده داران رزان را حجله ها برساختند
عده داران رزان را حجله ها برساختند
عده داران رزان را حجله ها برساختند
عده داران رزان را حجله ها برساختند
هم صبوح عید به کز بهر سنگ انداز عمر
هم صبوح عید به کز بهر سنگ انداز عمر
هم صبوح عید به کز بهر سنگ انداز عمر
هم صبوح عید به کز بهر سنگ انداز عمر
روزهٔ جاوید را روزی مقدر ساختند
روزهٔ جاوید را روزی مقدر ساختند
روزهٔ جاوید را روزی مقدر ساختند
روزهٔ جاوید را روزی مقدر ساختند
سرخ جامی چون شفق در دست وانگه در صبوح
سرخ جامی چون شفق در دست وانگه در صبوح
سرخ جامی چون شفق در دست وانگه در صبوح
سرخ جامی چون شفق در دست وانگه در صبوح
لخلخه از صبح و دستنبو ز اختر ساختند
لخلخه از صبح و دستنبو ز اختر ساختند
لخلخه از صبح و دستنبو ز اختر ساختند
لخلخه از صبح و دستنبو ز اختر ساختند
کف در آن ساغر معلق زن چو طفل غازیان
کف در آن ساغر معلق زن چو طفل غازیان
کف در آن ساغر معلق زن چو طفل غازیان
کف در آن ساغر معلق زن چو طفل غازیان
کز بلور لوریانش طوق و چنبر ساختند
کز بلور لوریانش طوق و چنبر ساختند
کز بلور لوریانش طوق و چنبر ساختند
کز بلور لوریانش طوق و چنبر ساختند
هات غلغل حلق خامان را که با خیر العمل
هات غلغل حلق خامان را که با خیر العمل
هات غلغل حلق خامان را که با خیر العمل
هات غلغل حلق خامان را که با خیر العمل
غلغل حلق صراحی را برابر ساختند
غلغل حلق صراحی را برابر ساختند
غلغل حلق صراحی را برابر ساختند
غلغل حلق صراحی را برابر ساختند
بلبله در قلقل آمد قل قل ای بلبل نفس
بلبله در قلقل آمد قل قل ای بلبل نفس
بلبله در قلقل آمد قل قل ای بلبل نفس
بلبله در قلقل آمد قل قل ای بلبل نفس
تازه کن قولی که مرغان قلندر ساختند
تازه کن قولی که مرغان قلندر ساختند
تازه کن قولی که مرغان قلندر ساختند
تازه کن قولی که مرغان قلندر ساختند
آن می و میدان زرین بین که پنداری بهم
آن می و میدان زرین بین که پنداری بهم
آن می و میدان زرین بین که پنداری بهم
آن می و میدان زرین بین که پنداری بهم
آتش موسی و گاو سامری در ساختند
آتش موسی و گاو سامری در ساختند
آتش موسی و گاو سامری در ساختند
آتش موسی و گاو سامری در ساختند
از مسام گاو زرین شد روان گاورس زر
از مسام گاو زرین شد روان گاورس زر
از مسام گاو زرین شد روان گاورس زر
از مسام گاو زرین شد روان گاورس زر
چون صراحی را سر و حلق کبوتر ساختند
چون صراحی را سر و حلق کبوتر ساختند
چون صراحی را سر و حلق کبوتر ساختند
چون صراحی را سر و حلق کبوتر ساختند
ریسمان سبحه بگسستند و کستی بافتند
ریسمان سبحه بگسستند و کستی بافتند
ریسمان سبحه بگسستند و کستی بافتند
ریسمان سبحه بگسستند و کستی بافتند
گوهر قندیل بشکستند و ساغر ساختند
گوهر قندیل بشکستند و ساغر ساختند
گوهر قندیل بشکستند و ساغر ساختند
گوهر قندیل بشکستند و ساغر ساختند
آتش قندیل بنشست آب سبحه هم برفت
آتش قندیل بنشست آب سبحه هم برفت
آتش قندیل بنشست آب سبحه هم برفت
آتش قندیل بنشست آب سبحه هم برفت
کاتش و آب از قدح قندیل دیگر ساختند
کاتش و آب از قدح قندیل دیگر ساختند
کاتش و آب از قدح قندیل دیگر ساختند
کاتش و آب از قدح قندیل دیگر ساختند
خانهٔ زنبور شهد آلود رفت از صحن خوان
خانهٔ زنبور شهد آلود رفت از صحن خوان
خانهٔ زنبور شهد آلود رفت از صحن خوان
خانهٔ زنبور شهد آلود رفت از صحن خوان
چون ز غمزه ساقیان زنبور کافر ساختند
چون ز غمزه ساقیان زنبور کافر ساختند
چون ز غمزه ساقیان زنبور کافر ساختند
چون ز غمزه ساقیان زنبور کافر ساختند
صحن مجلس در مدور جان نوشین چشمه یافت
صحن مجلس در مدور جان نوشین چشمه یافت
صحن مجلس در مدور جان نوشین چشمه یافت
صحن مجلس در مدور جان نوشین چشمه یافت
کانچنان هم چشمه چشمه هم مدور ساختند
کانچنان هم چشمه چشمه هم مدور ساختند
کانچنان هم چشمه چشمه هم مدور ساختند
کانچنان هم چشمه چشمه هم مدور ساختند
اوفتان خیزان زمین سرمست شد چون آسمان
اوفتان خیزان زمین سرمست شد چون آسمان
اوفتان خیزان زمین سرمست شد چون آسمان
اوفتان خیزان زمین سرمست شد چون آسمان
کز نسیم جرعه خاکش را معنبر ساختند
کز نسیم جرعه خاکش را معنبر ساختند
کز نسیم جرعه خاکش را معنبر ساختند
کز نسیم جرعه خاکش را معنبر ساختند
وانکه از روی تواضع پیش روی شاهدان
وانکه از روی تواضع پیش روی شاهدان
وانکه از روی تواضع پیش روی شاهدان
وانکه از روی تواضع پیش روی شاهدان
دیده ها را جرعه چین خاک اغبر ساختند
دیده ها را جرعه چین خاک اغبر ساختند
دیده ها را جرعه چین خاک اغبر ساختند
دیده ها را جرعه چین خاک اغبر ساختند
چون به زر آب قدح کردند مژگان را طلی
چون به زر آب قدح کردند مژگان را طلی
چون به زر آب قدح کردند مژگان را طلی
چون به زر آب قدح کردند مژگان را طلی
میخ نعل مرکبان شاه کشور ساختند
میخ نعل مرکبان شاه کشور ساختند
میخ نعل مرکبان شاه کشور ساختند
میخ نعل مرکبان شاه کشور ساختند
آفتاب گوهر سلجق که نعل رخش اوست
آفتاب گوهر سلجق که نعل رخش اوست
آفتاب گوهر سلجق که نعل رخش اوست
آفتاب گوهر سلجق که نعل رخش اوست
اصل آن گوهر کز او شمشیر حیدر ساختند
اصل آن گوهر کز او شمشیر حیدر ساختند
اصل آن گوهر کز او شمشیر حیدر ساختند
اصل آن گوهر کز او شمشیر حیدر ساختند